روزهای زندگی

روزهای زندگی

از هر دری سخنی
روزهای زندگی

روزهای زندگی

از هر دری سخنی

جودی! کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و زندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که در افق دوردست است دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگر هم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند. درحالی که نه به مسیر توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده اند.

دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود درحالی که از اطراف خود غافل بوده است. آن وقت دیگر رسیدن به آرزوها و اهداف هم برایش بی تفاوت می شود و فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و فرصت و زمانی که ازدست رفته و به دست نخواهد آمد. ...

جودی عزیزم! درست است، ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می شویم.

هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود.

پس هرکسی را بیشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم در دلش ثبت شویم.

تردید

یه وقتایی به این فکر میکنم که مسیر زندگی آدما  به واسطه تقدیرشونه یا انتخابشون؟من چی؟تقدیرم بود یا انتخابم؟   ادامه مطلب ...

رفتن

همیشه آرزو میکردم دور شم و یه سری آدما رو که روحمو زخمی میکنن نبینم. برم یه جایی که نه کسی منو بشناسه نه من کسی رو بشناسم. دور شم تا شاید خاطرات تلخ و رهگذرای نامناسب رو فراموش کنم. دارم به اون لحظه نزدیک میشم


 خدایا ازت ممنونم.دوستت دارم

باری طلوع پاک تو در آن شب سیاه

باری طلوع پاک تو در آن شب سیاه

شاید بشارت از دم صبح سپید بود

وقتی طلیعه تو درخشید

از پشت

کوهسار توهم

دیدم که این طلوع

زیباترین سپیده صبح امید بود

ای سرکشیده از دل این قیرگونه شب

بر آسمان برآی و رهاکن

زرتار گیسوان زرافشان را

همچون شهابها

بر بیکران سپهر

با شب نشستگان سخن از آفتاب نیست

آنان که از تو دورند

چونان به شب نشسته

شبکورند

تو خورشید خاوری

جان جهان ز نور تو سرشار می شود

همراه با طلوع تو ای آفتاب پاک

در خواب رفته طالع من

این خفته سالیان بیدار می شود

ای آیه مکرر آرامش

می خواهمت هنوز

آری هنوز هم

دریای آرزوی

در این دل شکسته من موج می زند

راهی

به دل بجو

ای مهربان من

ای مهربان من


من دوست دارمت


چون سبزه های دشت، چون برگ سبز درختان نارون


معیارهای تازه ی زیبایی


با قامت بلند تو سنجیده می شود.


زیبایی عجیب تو معیار تازه ای ست،


با غربت غریب فراوانش مانند شعر من


ای شعر بی قرین!


ـ و این تفاخر از سر شوخی ست ـ


نازنین...